هيچى نفهميدم ازش
تو مترو عاشقش شدم، ميونِ بيدارى و خواب
هيچى نفهميدم ازش، مثه سوالِ بىجواب
كتابشُ ورق مىزد، از دلِ من خبر نداشت
اسمه كتابش يادمه: »كاشكى پَرنده پَر نداشت«
طلوعِ تازهى غزل، منو پُر از جوونه كرد
مثه بهار از راه رسيد، شعرمُ عاشقونه كرد
آفتابى شد، مهتابى شد، يه هُويى پر زد و پريد
ديگه نديدمش ولى، از دلِ من پَر نكشيد
خواستم برم بهش بگم، دوسِت دارم شيرين، عسل
خواستم بگم ترانههام، بوى تو رو دارن غزل
خواستم بگم دوسِت دارم، اى همصدا، اى همنفس
خواستم بگم منو بگير، پَرم بده از اين قفس
سخته و غير ممكنه، ساده بهش نمىرسم
$("div.commhtm img").each(function () {
if ($(this).attr("em") != null) {
$(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif");
}
});