تو بي نهايت شب ... وقتي نگاهت خنديد
چشماي خيره ي من .. اندوهت و نمي ديد
چرا غريبه بودم ... باغربت نگاهت ...
تصويرمو نديدم .. تو چشم بي گناهت ..
كاشكي براي قلب .. يه آسمون مي ساختم
روح بزرگ تو رو ... چرا نمي شناختم ..
آينه گريه مي كرد .. وقتي تو رو شكستم
ستاره پشت در بود .. وقتي درا رو بستم
تو بودي و سكوت و غروب سرد پاييز
باغچه رو زير و رو كرد ابراي زرد پاييز
حالا من غربه دنبال تو مي گردم
با قلب آسموني كمك كن تا برگردم