مرگ ديگر
مرگ در هر حالتي تلخ است ،اما من...دوستش دارم كه چون از ره درآيد مرگ،در شب آرام ، چون شمعي شوم خاموش...ليك مرگ ديگري هم هست،دردناك ، اما شگرف و سركش و مغرور،مرگ مردان، مرگ در ميدان،با تپيدن ها طبل و شيون شيپور،با صفير تيرو برق تشنه شمشير،غرقه در خون، پيكري افتاده در زير سم اسبان.
وه چه شيرين استرنج بردن ،پا فشردن،در ره يك آرزو ، مردانه مردن!وندر اميد بزرك خويش،با سرود زندگي بر لبجان سپردن!آه ، اگر بايد،زندگاني را به خون خويش رنگ آرزو بخشيد،و به خون خويش ، نقش صورت دلخواه زد بر پرده اميد،من به جان و دل پذيرا ميشوم اين مرگ خونين را!
هوشنگ ابتهاج