پاييز
شب هاي ملال آور پاييز است
هنگام غزل هاي غم انگيز است
گويي همه غم هاي جهان امشب
در زاري اين بارش يكريز است
اي مرغ سحر ناله به دل بشكن
هنگامه ي آواز شباويز است
دورست ازين باغ خزان خورده
آن باد فرح بخش كه گلبيز است
ساقي سبك آن رطل گران پيش آر
كاين عمر گران مايه سبك خيز است
خاكستر خاموش مبين ما را
باز آ كه هنوز آتش ما تيز است
اين دست كه در گردن ما كردند
هش دار كه با دشنه ي خونريز است
برخيز و بزن بر دف رسوايي
فسقي كه در اين پرده ي پرهيز است
سهل است كه با سايه نياميزند
ماييم و همين غم كه خوش آميز است