سلام .... بهت تبريك مي گم ... پيروزي استقلال بر پيروزي رو
چي ....
چي
تو زردي ... ربطي به آبي و قرمز نداري ..
خوب نداشته باش ... اما من كه مي تونم بهت تبريك بگم ...
تا با شه از اين سه شدنا
پس فعلا باي تا همون ساعتي كه مي دوني
سلام ... واقعا بابت همه چيز ازت ممنونم .. ولي واقعا خبري كه دادي منو نگران كرد ... بازم برام بنويس ... از خوندن نوشته هاي شما واقعا لذت مي برم ... بيشتردوست دارم از خودت برام بنويسي
همون قد كه مي دوني دوست دارم
سلام و عرض ادب خدمت سارا خانم گل
اميد دارم كه سالم باشيد.
واي! من بيهوده ام، بيهوده ام در كارها
آه! افتاده ام، افتاده چون بيمارها
ساراي عزيز من به روزم و منتظر حضور سبز شما
ياحق فرهاد
بي تو چون شبهاي ديگر امشب آرامي ندارم
درسكوت كوچه ي تو نيمه شب ره مي سپارم
آن زمان اين كوچه هر شب كوچه ي ميعاد ما بود
بر لب ما تا سرگه قصه ي فرداي ما بود
اين زمان افكنده برما سايه ديوار جدايي
اي خدا اخر كجا رفت روزگار آشنايي
اي كوير سينه ي من بوته هاي آتش افروز
در شب سرد جدايي شعله هاي سركشت كو
بشنو همسفر من با هم رهسپار راه درديم
با هم لحظه ها را گريه كرديم
ما در صداي بي صداي گريه سوختيم
ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختيم
از مخمل درد به تن عشق جامه دوختيم
تا عكس خود را با هم و بي هم شناختيم
تنهايي رفتي به عكس خود رسيدي
با هم دوباره زهر تنهايي چشيدي
شايد در اين راه اگر با هم بمانيم
وقت رسيدن شعر خوشبختي بخوانيم
----------------------------------
ما بي تفاوت به تماشا ننشستيم
ما خود درديم اين نگاهي گذرا نيست
سفر چه تلخ در امتداد اندوه
حس كردن من لحظه ي ويراني كوه
همپاي هر بغض شكستن و چكيدن
از درد غربت بي صدا فرياد كشيدن
بشنو همسفر من از اين قصه ي تلخ راه دشوار
اي تو تك چراغ هر اين شب تار
اين كه گذشتن از كنار قصه ها نيست
اين كه يه تصوير از سكوت آدما نيست
سلام
سر كه شلوغ بشه همين دردسرا رو هم داره ديگه
موفق و هميشه خندون باشي
از اون روزا كه قلبا نزديك تر از امروز بود
آواز همشهريام صميمي و دلسوز بود
از اون روزا كه رستم هنوز برام رستم بود
دستاي اون گم شده اندازه دستم بود
از اون روزا كه شبهاش مي شد ستاره شمرد
اسم گلا و باغ و مي شد به خاطر سپرد
از اون روزا تا امروز يه عمره كه ميگردم
دنبال اون كسي كه اون روزا گم كردم