عشق هزار ساله
كيست كه از دو چشم من در تو نگاه مي كند
آينه ي دل مرا همدم آه مي كند
شاهد سرمدي تويي وين دل سالخورد من
عشق هزار ساله را بر تو گواه مي كند
اي مه و مهر روز و شب آينه دار حسن تو
حسن ، جمال خويش را در تو نگاه مي كند
دل به اميد مرهمي كز تو به خسته اي رسد
ناله به كوه مي برد شكوه به ماه مي كند
باد خوشي كه مي وزد از سر موج باده ات
كوه گران غصه را چون پر كاه مي كند
آن كه به رسم كجروان سر ز خط تو مي كشد
هر رقمي كه مي زند نامه سياه مي كند
مايه ي عيش و خوش دلي در غم اوست سايه جان
آن كه غمش نمي خورد عمر تباه مي كند